عینین

أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَیْنَیْنِ ؟

عینین

أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَیْنَیْنِ ؟

عینین
آخرین مطالب

آغاز

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۸، ۰۷:۳۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

دیر زمانی است که در نوشتن بی همت ام. روزی که این مقام را آماده کردم تا افکارم را در بوته ی نقد و تشریح قرار دهم، تا امروز، چرخ گردون هزار چرخ خورده و از من صدایی در نیامده. خودم هم تغییر کرده ام. افکارم هم...

این دفترچه ی دیجیتال، حداقل می توانست یادآور خاطراتی باشد از گذار عمر، اگر به مرکب قلم سواری داده بود.

از مراتب فضل بی بهره ام. آنچه خوانده اید و خواهید خواند، همه از کلام و معنا، زاییده ذهن ملول من است. جز آنچه در حصار دو علامت نقل قول (") بیاید.

 

"ز روی خوب تو گفتم که پرده برفکنم            ولی چو درنگرم پرده ی رخ تو منم"

 

 

 


شعر از خواجوی کرمانی

برگشت ما

شنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۹، ۰۸:۱۸ ب.ظ

"«عدالت» به معنای این نیست که ما با همه استعدادها با یک شیوه برخورد کنیم؛ نه، استعدادها بالاخره مختلف است. نباید بگذاریم استعدادی ضایع شود و برای پرورش استعدادها باید تدبیر بیاندیشیم. در این تردیدی نیست. اما ملاک باید استعدادها باشد و لاغیر. عدالت این است."

 

آخرین بند آخرین نامه مفتوح جواد اژه ای

 

 

من جواد اژه ای را هیچوقت ندیدم. هیچ رییس سمپادی را ندیدم. یک بار در تابستان سال هشتاد و هشت در مرحله ی کشوری کنگره قرآنی سمپاد* در اردوگاه میرزاکوچک خان رامسر میخواستم رییس سمپاد را ببینم و نمی دانم چه به او بگویم، رییسی که خصیصه جذابش برای ما نوجوان های سمپادی آن بود که می گفتند سابقا مدتی رییس دانشگاه شریف بوده؛ اما او را هم ندیدم. چون آن روزی که آمد من در یک جایی که کَفَش فرش بود گیر کرده بودم و کسی کفش مرا اشتباهی پوشیده بود و نمی توانستم بیرون بیایم! آخرش حتی چند قدمی با پای برهنه روی آسفالت آمدم، اما نشد.

 

من جواد اژه ای را هیچوقت ندیدم. اگر هم می دیدمش نمی دانم باید به او چه می گفتم. آن موقع که راهنمایی** بودم و او رییس سمپاد بود، آن موقع که دبیرستان بودم و او رییس سمپاد نبود، آن موقع که دانشجو بودم و من رییس خودم نبودم... چه باید می گفتم به کسی که همیشه رییس خودش بود؟

 

من جواد اژه ای را هیچوقت ندیدم. اما جواد اژه ای من و هزاران نفر بهتر و مستعدتر و شکفتنی تر از من را دید، کمی کمتر از چهل سال قبل. در جامعه ای که امروزش درگیر جنگی همه جانبه بود، اژه ای فردای جامعه را می دید. برای روح ها و قلب ها و اندیشه هایی که جز با آب حیات علم سیرشدنی نبودند، او ساقی شکر لب و سیمین ساق و پری پیکری بود که دمادم جام می در می داد.

 

امروز صدها دانشمند و محقق ایرانی در سراسر دنیا، از شرق تا غرب عالم، به عظمت نام جواد اژه ای می ایستند و دست بر سینه می گذارند، که جامع مشترکشان فقط علم است و بس. من مخبر صادقی را که میان مردم مختلف، وحدت افکند و آنان را در امر مقدسی متحد کند، پیامبر می نامم. و اویس قرنی هیچوقت محمد مصطفی را ندید...

 

من جواد اژه ای را هیچوقت ندیدم. اما یک بار در سال نود و یک به برخی جوانترهایی که هنوز فکر می کردند در سمپاد هستند ( و شوربختانه در واقع در ممپاد***ی بودند که لاشه ی سمپاد بود، یعنی بدنش بود و روحش نبود) گفتم اگر سمپاد را دوست دارید خوب درس بخوانید و سعی کنید در بزرگسالی، آنگاه که در زندگی تان فرد موفقی شدید، بخشی از این موفقیت را وقف ساختن سمپادی دیگر کنید. همانطور که در سمپاد دست در دست هم می گذاشتیم و سرود می خواندیم (البته من هیچوقت سرود هم نخواندم!)، دوباره دست در دست هم بگذاریم و این بار سرود دیگری بخوانیم. سرودی که جاری شده از چشمه های اتحاد و همبستگی وجود سمپادی مان باشد و کلماتش نمی دانیم چیست؛ زیرا باید آن را بداهه بسراییم، وقتی همه کنار همیم.

 

من جواد اژه ای را هیچوقت ندیدم. تا امروز. بیست و چهارم آبان نود و نه، که جواد اژه ای در غربت مُرد. من امروز خیلی غصه خوردم و گریه کردم. یاد دوازده سال پیش افتادم که یکی دیگر هم در غربت مُرد. یکی که عشقش را از او گرفتند و آن قدر بیتاب شد که دق کرد. کسی هم تسلیتی نگفت. خیلی ها هم نفهمیدند مرده و سال ها بَزَکش می کردند و لباس نو تنش. اما جواد اژه ای همان موقع فهمیده بود و شاید همان موقع...

 

 

"عطار روی بود و سنایی دو چشم او          ما از پی سنایی و عطار آمدیم"

 

 


طلیعه این نوشتار بخشی از بند پایانی نامه ی سرگشاده جواد اژه ای است در واقعه دامن چیدن از سمپاد که توسط این بنده از نظر نشانه گذاری نسبت به متن منتشره در اینجا، ویراسته شده است

مدخل های ستاره دار در متن نیازمند توضیح است. اما در این نوشتار احساس غلبه دارد و مخاطب آن هم خاصه یتیم های سمپادند. پس به ارکان اکتفا می شود. شاید در آینده نوشتاری به تفصیل در این باب به رشته تحریر درآوردم.

شعر از مولوی در تجلیل اسوه های ادب و معرفت

کوید

جمعه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۳۰ ب.ظ

با این مصیبت چه کنیم؟

 

بیماری COVID-19 و مساله معروف به کرونا، امروز بی نیاز از مقدمه چینی و توضیح است. این صفیر عالم گیر، در گستره خود کم از صور اسرافیل نداشته. هر چند قیاس آخرالزمانی با دست یازیدن به آن زیاده روی و از سر درجاتی از جهل است که از مدعیان فلسفه (که خالی از علم و به گونه تناقض آمیزی خالی از فلسفه اند) کم سر نزده است.

از نگاه علمی، از دریچه دانش و شناخت محدود من، این زمان نیز خواهد گذشت. بی آنکه تاثیر عمیق و پایداری در هیچ یک از مولفه های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی حاکم بر جوامع بر جای گذارد. ایجاد اثراتی نسبی بر قطب نمای هادی جریان علمی متصور است. توضیح آن که این بیماری و مرگ آفرینی کم سابقه، سکان اقتصاد را، سکان فرهنگ را و سکان روابط اجتماعی را تکان نخواهد داد. اما محتمل است (و این احتمال کم نیست) که سکان جریان علم تجربی را چند درجه ای به چپ یا راست منحرف کند. چرا؟

ساده ترین دلیل، قیاس است. آیا همه گیری معروف به آنفولانزای اسپانیایی که حدود یک قرن قبل، سهمگین تر، کشنده تر و مبهوت کننده تر از گونه فعلی جهان را در نوردید، باعث شد که گردشگری تضعیف شود؟ جریان های کاپیتالیستی یا سوسیالیستی را در پیشبرد امور خود کمک کرد؟ آیا باعث شد مردم دیگر دور هم جمع نشوند و به مهمانی نروند یا با هم دست ندهند؟ آیا هنر را به عنوان امری روبنایی و بی ارزش آنگاه که جان به میدان معامله می آید محو و کم فروغ نمود؟ هیچکدام. هیچکدام اتفاق نیافتاد. می دانم که در صورت بندی و آگاهی بخشی تجربی بین بیماری فعلی و قدیمی تفاوت هایی است، اما از این چندین و چند فرضیه هیچکدام حتی اندکی جامه ی عمل نپوشید. و غیر از اینها هم اثری در اقتصاد و فرهنگ و اجتماع در بلندمدت به آنفولانزای اسپانیایی نسبت داده نشده است.

اما بر علم تجربی چرا. بعید است همه گیری قرن پیش و موارد مشابه و با گستردگی کمتر، در انگیزه و تلاش و نگاهی که منجر به تدوین تئوری واکسیناسیون، اختراع آن، و کنشگری علمی در توزیع همگانی آن شد بی تاثیر بوده باشد. علم تجربی از معدود (و شاید تنها) حیطه های زندگی بشر است که به میزان افراطی وابسته به تجربه های شخصی و گروهی اعضای آن است. و همین امر گاهی آن را از نگاه مجرد منطقی، عوامانه و غیرتحلیلی جلوه می دهد. بر اندیشمندان ریاضی دان شاید این امر بسیار پیش پاافتاده و سطحی به نظر برسد که پزشکان در بیماری اخیر، هر چه دارو با اثرات کلی ضدالتهاب و ضدویروس می شناسند به بیمار می دهند؛ "باشد که از آن میانه یکی کارگر شود". این خاصیت علم تجربی است که تجربه نه تنها کاشف حقایق آن، که هدایتگر جهت گیری اش نیز است.

بر فعل و انفعالات روانشناختی نسل فعلی که خود در میانه این واقعه بوده اند هم موثر خواهد بود. همانطور که ترس ها، محرومیت ها، ناکامی ها روان انسان ها را دستخوش تغییر می کنند، این ناقوس مرگ نیز در بخش عمده ای از مردم یک ترس بزرگ، محرومیت بزرگ و یا ناکامی بزرگ به بار آورد که اثرات آن باقی خواهد بود. این سوگیری روان، در هر انتقال از نسلی به نسل بعد بسیار کمرنگ خواهد شد و در دو سه نسل بعذ اثری از آن باقی نخواهد ماند.

 

زندگی ادامه دارد. مرگ ادامه دارد. کوید هم آمد و خواهد رفت، همانگونه که جنگ ها و صلح ها، دوستی ها و دشمنی ها، عشق ها و نفرت ها آمدند و رفتند.

 

 

 


مصرع از حافظ